جوان بسیجی

وبلاگ برادران بسیجی شهرستان میناب

جوان بسیجی

وبلاگ برادران بسیجی شهرستان میناب

جوان بسیجی

فضایی برای معرفی بسیجیان شهرستان میناب ( به ویژه بسیجیان روستای زهوکی ) و دستاوردهای هشت سال دفاع مقدس.

پایگاه مقاومت بسیج امام سجاد (ع) زهوکی

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسندگان

زندگینامه شهید حسین نوایی نسب

دوشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۰۷ ق.ظ

زندگینامه شهید حسین نوایی نسب

به نام خدا

براستی که شهیدان حقیقی هستند فراسوی واژه ها و کلمات شهید حسین نوایی نسب فرزند باران در تاریخ 1/8/1348 در خانواده ای فقیر و مذهبی در روستای زهوکی واقع در شهرستان میناب متولد شد. در سن هفت سالگی در دبیستان میرزای شیرازی زهوکی که نزدیک محل سکونتشان بود مشغول به تحصیل شد و میزان تحصیلات ایشان پنجم ابتدایی بود که به علت کمبود امکانات معیشتی خانواده از ادامه تحصیل باز ماند.

شهید حسین نوایی نسب از نمازگزاران نمونه و سخت شیفته عبادت و بندگی خدا بود. او می گفت: هر وقت می خواهی با خدا صحبت کنی نماز بخوان. او می گفت:در شرایط بسیار سخت جبهه ها فقط یک چیز مایه پایداری و قوت قلب رزمندگان اسلام بود و آن هم چیزی جز یاد خدا نبود. آنها از نام و یاد او استعانت می جستند و در لحظات حساس بین مرگ و زندگی بر کلیه سختی ها و مشکلات اعم از گرما و سرما و گرسنگی و تشنگی فائق می آمدند و دریچه های امید بر روی آنها همچنان باز می ماند و همین الله اکبر ها و لا اله الا الله ها آنها را زنده و پاینده نگه می داشت.

او انسانی جامع و کم نظیر و در ابعاد مختلف دارای شخصیت ممتاز بود. این شهید بزرگوار ارادت قلبی خاصی به اهل بیتِ پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) داشتند. و در مراسم ایام دهه  محرم شرکت فعالی داشتند. شهید حسین همیشه می گفتند که ای کاش جانباز نمی شدم و همان یک دفعه به مقام بلند شهادت نائل می آمدم و همیشه می گفت که ما اکنون به خاطر داشتن چنین انقلاب شکوهمند جمهوری اسلامی ایران و وجود مبارک رهبری دلسوز و مسئولین دلسوز زندگی راحتی داریم و همیشه در زندگی خود را با امامان پاک و معصوم مقایسه می کرد و می گفت امامان بزرگوار ما مخصوصا امام حسین (ع) و قمر بنی هاشم (ع) و یارانش چه سختی ها و رنج و مرارت هایی که متحمل نشده اند.

ایشان کتابهای مذهبی زیادی از جمله نهج البلاغه و زندگینامه ائمه (ع) را می خواندند ایشان با خانواده همدلی خوبی داشتند هم اکنون ثمره زندگی اشان یک دختر می باشد در تهران زندگی می کند آخرین و مهمترین وصیت این شهید بزرگوار توصیه به نماز و روزه و دفاع از مهین اسلامی و پیروی از دستورات مقام معظم رهبری می باشد.

شمه ای از خاطرات شهید در زمان جانبازی به نقل از خود آن بزرگوار: من حسین نوایی نسب جانباز 70 درصد در سال 65 به خدمت مقدس سربازی در سپاه درآمده که بعد از چند جابجایی کوچک ما را که حدودا 100 نفری بودیم ، به پادگان هوادریا اعزام کردند. در پادگان هوا دریا هم ارتش خدمت می کرد هم سپاهیان، پس از 45 روز آموزش فشرده ما را به میدان تیر بردند بعد از برگشتن از میدان تیر پادگان به ما 7 روز مرخصی داد. بعد از مرخصی به پادگان برگشتیم و از آن پادگان من به همراه بقیه سربازها سوار اتوبوس شدم.

خلاصه به قرارگاه سیدالشهداء (ع) خرمشهر رسیدیم. در آن قرارگاه پس از آمارگیری، نیروها را به هر جایی که تصمیم گرفته بودند می فرستادند. من در همان ایام مریض و مسموم شده بودم، خلاصه چهار پنج روزی در آن جا، جا مانده بودم، بعد از اینکه حالم خوب شد با کمک یک برادر بسیجی و کلی گرفتاری بالاخره توانستم خود را به بچه های بندری جزو تیپ 34 امام‌سجاد (ع) گردان هوادریا از هرمزگان برسانم و از آن برادر خیلی تشکر کردم. آن جا مرا به چادر شماره 9 راهنمایی کردند همین که پشت درب چادر رسیدم داخل چادر شدم و با بچه ها خصوصا یکی از دوستانم محمود رنجبری سلام و روبوسی کردم، دوستم محمود گفت: حسین جان خودمان پس از 3 روز باید آموزش پدافند ببینیم، آموزش پدافند و همچنین آموزش امدادگری را به پایان رساندیم. من با محمود رنجبری خیلی صمیمی بودم، خلاصه من و محمود برای خداحافظی با بچه های ضد شیمیایی که سوار اتومبیل بودند و اعزام می شدند رفتیم، ناگفته نماند با هم که می رفتیم به یک چادر رسیدیم من به محمود که قبلا دوران باشکوهی را در جبهه‌ها پشت سر گذاشته بود گفتم: اینها چی هستند؟ آقا محمود در جواب من گفت: اینها ترکش ها و انواع و اقسام گلوله های توپ و خمپاره می باشد. خلاصه موقع رفتن آمدیم پیشه بچه ها و بلافاصله پس از خداحافظی از آنها حدود 100 متری دور شده بودیم یا خیر، که من دیگر نفهمیدم چی شد من پرتاب شدم به طرف راست و محمود به طرف چپ، محود که حسی داشت با درد می گفت: یا سیدالشهداء (ع) یا ابوالفضل عباس (ع)، خلاصه من نمی‌توانستم از جای خود بلند شوم، چون از ناحیه کمر ترکش خورده بودم و به اصطلاح پزشکان، مهره های تی5 و تی6 از ناحیه نخاع صدمه دیده بودم پس از مدت کوتاهی امدادگران آمدند و مرا به قسمت بهداری بردند، در بهداری نیرو مهیا بود، فورا لباس های مرا قیچی کردند و پانسمان جزئی نمودند و مرا با سرعت با هواپیما به بیمارستان امیرالمومنین در تهران منتقل کردند؛ این خلاصه ای از نحوه ی مجروح شدن من حسین نوایی نسب می‌باشد. سرانجام این شهید بزرگوار در مورخ 6/10/1365 در عملیات کربلای 4 در منطقه خرمشهر مجروح شده بود بعد از چندین سال جانبازی در تاریخ 3/12/1385 در تهران ندای حق را با نوشیدن جام پر فیض شهادت لبیک گفتند و به دیدار معشوق خویش شتافتند...

روحش شاد و روانش پر رهرو باد

موافقین ۲ مخالفین ۱ ۹۲/۰۶/۰۴
علیرضا احمدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی